معنی قدرت طلب در فرهنگ فارسی عمید

آنکه خواستار قدرت است، سلطه جو، خواهان قدرت

معنی قدرت طلب در فرهنگ لغت هوشیار

چمک خواه توانخواه آنکه خواستار قدرت است: مهد علیا زن شاه محمد (صفوی) بانویی غیور قدرت طلب تندخوی لجوج کینه جو بود

فزون خواه، جاه پرست

فزون خواه، جاه پرست

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ لغت هوشیار

فرهنگ واژه فارسی سره

طالب قدرت بودن، سلطه جویی

(دَ طَ لَ)

درخواست کننده، گدا و محتاج. (ناظم الاطباء)

تویخواهی چمک خواهی طالب قدرت بودن خواستاری قدرت

آن که مقام صدارت طلبد آن که وزارت خواهد

کسی که طالب بالا نشینی است جوینده صدر

خوش گذران، شادخوار، عیاش